مخزن الدانلود

مخزن الدانلود

مخرن الدانلود دانلود همه چیییییز
مخزن الدانلود

مخزن الدانلود

مخرن الدانلود دانلود همه چیییییز

تفسیر تو در مسافت بارانی

 

▪️ تو در مسافت بارانی... 

- همین مصرع اول، دنیایی از معنا و مفهوم را در خودش جای داده است. حرفِ اصلی و بزرگترین منظور شاعر در این شعر (خطاب به معشوق)، زودگذر بودن دنیا و زندگی است که باید این فرصتِ بسیار کوتاه را غنیمت شمرد و «عشقبازی» کرد. «باران» در اینجا استعاره از گریه و اشک است. انسان با گریه متولد می شود و زمان مرگ نیز در سوگ او گریه می کنند. حسین صفا، این فاصله ی کوتاه را می گوید «در مسافتِ باران»؛ از گریه ی تولّد تا گریه ی مرگ. (عجب تعبیر زیبایی!) 


▪️ ... و غم درشکه‌ای از اشک است 

و اشک شیهه کوتاهی 

من و تو آخورمان مرگ است 

از این درشکه بیا پایین 

تو نیز شیهه بکش گاهی 

- عاشق، خود را به اسبی تشبیه می کند که درشکه ای را حمل می کند. درون این درشکه چیست؟ معشوق و غمِ فراق و «نه» گفتنِ او. عاشق می گوید: از دوری تو غمگینم و برای این غم، اشکِ زیادی می ریزم که این اشک در برابر غمگینیِ من، ناله ی کوتاهی است. تو مثل یک درشکه چی، مرا به هر سمتی که می خواهی می بری (گفتیم که شاعر، عاشق را به اسب تشبیه کرده)، دنیا ارزشی ندارد، هم من و هم تو می میریم و منزلِ ما زیر خاک است. پس، از لجاجت دست بردار و کنارم بیا تا من را درک کنی (تو نیز شیهه بکش). 

در اینجا کلمه ی «شیهه» جناس دارد. شیهه اول به معنای ناله و شیهه دوم به معنای درک کردنِ غمِ عاشق است و معنای کاملا مشابه ندارند. 


▪️ بتاز گله اکسیژن 

و راهِ مالرویی چیزی 

به سمت پنجره پیدا کن 

هوای حبس نفس گیر است 

بتاخت قفل مرا واکن 

بتاز ای که پُر از راهی 

- عاشق خطاب به معشوق می گوید: من درون عشق تو و غم فراق، زندانی شده ام، دیگر نفسی نمانده برایم. تو بزرگترین انرژی و انگیزه برای زندگی کردن منی. مرا بپذیر و به سمتم بیا، راهی به سمت پنجره باش و آن را باز کن تا بتوانم نفس بکشم، بیا، که فقط تو می توانی این راه را باز کنی. 


▪️ منم که لک لک غمگینی 

به روی دودکشت هستم 

منم که ماهی دریای 

بلند موی مِشَت هستم 

منم که طعمه قلابم 

مرا شکار کن ‌ای ماهی 

منم شکار؛ شکارم کن 

سپس ببوس و بچرخانم 

سپس بچرخ و ببوسانم 

سپس چه کار، چه کارم کن 

چه کار، هرچه تو می‌خواهی ست 

بخواه آنچه که می‌خواهی! 

- من مثل لک لکی هستم که گرمای دودکشت را می خواهم (کسی هستم که فقط گرمای وجود تو من را آرام می کند)؛ موی بلند تو مانند دریایی است که من مثل ماهی می توانم در آن غوطه ور شوم. من را بپذیر تا بتوانم کنارت باشم. اصلاً می توانم به مانند شکارِ تو باشم که هرکاری می توانی با آن انجام دهی. من را بپذیر و با من عشقبازی کن. 


▪️ آهای بینی سربالا 

از این درشکه بیا پایین 

به من بچسب همین الان 

مرا ببوس همین حالا 

که زندگی، دو سه نخ کام است 

و عمر، سرفه ی کوتاهی.

  

در اینجا، عاشق، معشوق را فرد مغروری میداند (بینی سربالا) و از او می خواهد که دست از این غرور بردارد و در کنارش باشد (از این درشکه بیا پایین). شاعر در اینجا، زندگی را به عنوان یک کُل، و عمر را به عنوان یک جزء در نظر می گیرد و معتقد است زندگی به اندازه دو سه نخ کشیدن سیگار  و عمر به اندازه ی سرفه ای کوتاه بین این دو سه نخ، ارزش دارد. عاشق می گوید: ای معشوقِ مغرور، بیا کنارم باش، با من عشقبازی کن که عمر و زندگی بسیار کوتاه است و لحظه مرگ، نزدیک. بیا استفاده کنیم. 



.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد